پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

روزگار کودکی برنگردد دریغا...

سلام عزیزم اومدم که برات عکس زمان کودکی خودم و بابا ابراهیم رو بذارم تا یادگاری داشته بشی. راستی از دیروز(25 دی ماه) شروع  به خوردن لعاب برنج کردی.نوش جونت گلم. وقتی با قاشق میزارم دهنت اینقدر قشنگ میخوری که اشتهای آدم باز میشه. اینم از عکس ها : وقتی بابا کوچک بود: مامان کوچولو: ...
26 دی 1390

دومین دندون جیگر طلای مامان

سلام عشقم خوبی آبنبات چوبی مامان؟ اومدم مژده بدم که دندون دومی شما هم روز چهارشنبه ٢١ دی ماه ،در ٤ماه و ٤روزگیت، لثه کوچولوت رو شکافته و بیرون اومده. حالا خنده های شیرینت صدها برابر زیبا شده ،چون وقتی لبهای کوچولوت از هم باز میشه دندون موش موشی ها جلوه نمایی میکنن. قربون پسر عزیزم برم مامان از این به بعد باید حواسم به بهداشت دندونات باشه .بعد از شیر خوردن باید با گاز مرطوب دندونهاتو پاک کنم یا یک کوچولو آب بدم بخوری تا دندونات تمیز بشن.   ...
23 دی 1390

واکسن 4ماهگی پندار جون

سلام گفتم که روز دو شنبه رفتیم مرکز بهداشت آّبادان تا پسرم واکسن ٤ماهگی اش رو تزریق کنه،اما واکسن سه گانه نداشتند و گفتند هفته دیگه بیایین شاید برامون بیاد! اما من که نمیخواستم واکسن پسرم خیلی دیر بشه،امروز صبح همراه بابا ابراهیم بردیمش یه مرکز بهداشت توی خرمشهر. واکسن سه گانه رو به پای چپت تزریق کردند و قطره فلج طفالت رو هم خوردی (قبلش بهت استامینوفن داده بودم تا کمتر درد بکشی). نتایج قد و وزن نازنینت هم به این شرحه: قد:64سانتی متر وزن:8کیلو و 200 گرم (بگو ماشالله) دور سر:43سانتی متر الان  که برات این پست رو نوشتم حالت از صبح خیلی بهتر شده درد پات کم شده ولی باید شب مراقبت باشم تا دمای بدنت بالا نره. نهال زندگی م...
20 دی 1390

ماجرای دندون

بازم سلام وقتی که تهران بودیم ،روز جمعه نهم دی ماه، من متوجه سفیدی کوچولویی زیر لثه خوشگلت شدم. به مامان گفتم مامان پندار داره دندون در میاره.با اینکه خود من 4ماهگی دندون داشتم ،مامان گفت نه بابا به این راحتی و زودی دندون در نمیاد که، کلی ورم میکنه لثه اش کلی بیقراری میکنه تا در بیاد. خلاصه من دیگه چیزی نگفتم تا شنبه که خونه مامانبزرگ گل افروز بودیم زندایی محبوبه هم وقتی لثه شما  رو دید گفت مریم راست میگه،دندون پندار داره در میاد. روز یکشنبه اول ژانویه 2012 مامان برای شما دندونی درست کرد. گذشت تا اینکه ما برگشتیم خرمشهر.دیشب (شب دوشنبه 19 دی)رفتیم آبادان تا فردا صبحش بریم مرکز بهداشت برای تزریق واکسن 4ماهگیت.وقتی داشتی شی...
19 دی 1390

4ماهگی پندار و 30سالگی بابای پندار

سلام شنبه 17 دی ماه برای من رنگ و بوی بهار رو داره. آره درسته که الان زمستونه اما این روز برای من روز شکفته شدن گل همیشه بهارمه." گل همیشه بهارم ابراهیم "زهی خجسته و فرخنده فال که با 4ماهگی پسرم شما هم پا به دهه چهارم زندگی میگذاری. یک دنیا آرزوی قشنگ همراه با سبدی از گل های زیبا تقدیم به تو سایه پرمهرت همیشه بر سر من و پسرمون مستدام. و اما پسر قشنگم ، پندار نازنین، ورود شما رو به ماه پنجم زندگی شیرینت، شاد باش میگم. ان شالله زود زود بزرگ بشی و به موفقیت های زیادی دست پیدا کنی.از خدا میخوام بهم توفیق بده تا مامان خوبی برای غنچه خوشگلم باشم. ...
17 دی 1390

سلامی دوباره

سلام سلام ما (من و پندار) برگشتیم با یه عالمه عکس و خبر جدید. بذارین از اول اول براتون تعریف کنم. روز ٤شنبه ٩ آذر ماه قرار بود ما به سمت تهران حرکت کنیم ،‌خوشحال و خندون بار سفر بستیم و رفتیم راه آهن. دیدیم خیلی شلوغه و متوجه شدیم قطار ساعت ١١ هنوز نرفته و قطار ما هم هنوز نیومده بعد از اینکه نشستیم بابایی رفت و سوال کرد و معلوم شد حرکت ما کنسل شده من هم که تو اینجور مواقع قاط میزنم ،به بابایی گفتم حالا چکار کنیم ؟ بابایی گفت بریم خونه عصر میرم آژانس بلیط جمعه یا شنبه رو میگیرم. من به بابایی گفتم تا عصر دیره همین جا برو اگر جا میده بلیط بگیر . خوشبختانه بلیط بود و ما شنبه ١٢ آذر دوباره به سمت راه آهن حرکت کردیم .ولی بازهم...
15 دی 1390
1